تئوری انتخاب چیست؟ علم روان شناسی امروزه تمامی رفتارها و اعمال انسان را به طور دقیق مورد بررسی قرار میدهد و با استفاده از این تحلیل های دقیق و کاربردی هر فردی میتواند خود را به سوی موفقیت بیشتر رهنمون سازد. از مباحث مهم در زمینه روان شناسی که ناظر بر رفتارهای انسان ها است، تئوری انتخاب است. بسیاری اصلا عبارت تئوری انتخاب را هرگز نشنیده اند و اصلا نمیدانند تئوری انتخاب چیست؟ در این مطلب قصد داریم به تفصیل به شرح تئوری انتخاب بپردازیم. با ما همراه باشید.
تعریف اینکه تئوری انتخاب چیست؟
به طور ساده در تعریف تئوری انتخاب میتوان گفت که این موضوع ناظر بر انتخاب های انسان و دلیل و کیفیت انجام آن ها است. به طور دقیق تر میتوان گفت که تئوری انتخاب به طور دقیق و واضح بیان میکند که هر فردی برای دستیابی به خواسته ها و مقاصد خود چگونه رفتار خود را انتخاب و تنظیم میکند. تئوری انتخاب بیشتر سعی دارد که روی این مساله تاکید کند که همه کارهایی که از انسان سر میزند رفتار محسوب شده و این رفتارها به صورت عمد صورت گرفته و از درون انسان نشات میگیرد.
ویلیام گلاسر روان شناس بزرگ آمریکایی را بنیانگذار طرح تئوری انتخاب در علم روان شناسی و انسان شناسی میتوان دانست. وی قبل از تحصیل رشته روان شناسی به تحصیل رشته مهندسی شیمی پرداخته بود و بعد با تغییر رشته به سمت روان شناسی گرایش یافت. وی تحصیلات خود در زمینه علم مورد علاقه اش روان شناسی را تا مقطع دکترا ادامه داد. وی رفتار انسان را به ماشینی تشبیه میکند که ۴ چرخ دارد و دو چرخ جلو فکر و عمل انسان هستند و دو چرخ عقب فیزیولوژی و هوش هیجانی (EQ) انسان میباشند که تابع مسیر حرکت دو چرخ جلو میباشند. دو چرخ جلو هم با هم هم راستا حرکت میکنند.
وی حدود نیم قرن، عمر خود را روی تحقیقات روان شناسی گذاشت. وی با تئوری کنترل بیرونی که روان شناسی سنتی بر آن استوار است کاملا مخالف بود و آن را مبدا بسیاری از مشکلات خانوادگی و اجتماعی افراد دانست. پاسخ به این سوال که “چرا افراد در روابط خود با سایرین احساس خشنودی ندارند؟” محور اصلی تحقیقات وی قرار گرفت و سعی کرد که روش جدیدی را در بررسی روابط انسانها پیدا کند که نتیجه تحقیقات طولانی مدت وی رسیدن به تئوری انتخاب شد.
کنترل بیرونی چیست؟
کنترل بیرونی که ذکر شد اساس روان شناسی سنتی است میگوید که فرد میتواند دیگران را کنترل کند و حتی حق و وظیفه کنترل دیگران را هم در درجات افراطی تر برای فرد قائل میباشد. در حقیقت در این گونه دیدگاه، روانشناسان میکوشند راههایی مانند تنبیه و تشویق و تهدید را برای کنترل دیگر افراد به کار گیرند. این مواردی که ذکر شد میتواند حتی به صورت خیرخواهانه توسط پدر و مادران دلسوز هم صورت گیرد.
اما بر اساس تحقیقات ویلیام گلاسر، کنترل بیرونی نهایتا میتواند دارای اثری کوتاه مدت باشد و وقتی عوامل کنترل گر کنار گذاشته شود، فرد به حالت قبل از تحت کنترل قرار گرفتن باز میگردد. این حالت در مسئولیت پذیر بودن فرد تاثیر بالایی دارد.
گلاسر با تئوری انتخاب خود باور داشته که هر انسانی باید رفتارهای خود را شخصا انتخاب کند و فشارهای بیرونی و تحمیل عقاید و رفتارها در نهایت محکوم به شکست است. همان طور که ذکر شد گلاسر روی رفتار انسانها با هم تمرکز داشته است و در تئوری انتخاب خود سعی داشت که افراد به جای اینکه دیگران را تحت سیطره خود در بیاورند، از خود بپرسند که رفتاری که الان از من سر میزند، آیا مرا به شخص مورد نظر نزدیک میکند یا دور؟ به همین علت فردی که چنین دیدگاهی دارد رفتارهایی که برای دیگران دافعه ایجاد میکند را انجام نخواهد داد و رفتارهایی که باعث جذب دیگران میشود را انجام خواهد داد که این موضوع موجب داشتن روابط قوی تر با دیگران خواهد شد.
این موضوع در کلیه روابط انسانی اعم از خانوادگی، دوستانه، کاری و غیره میتواند برای انسان کارایی فراوان داشته باشد. باید در نظر داشت که فرضا در یک فرآیند فروش ، اعضای تیم فروش باید بتوانند تا حدی خریدار را به خود جذب کنند و با جلب نظر و توجه وی، موفق شوند فرآیند فروش را تکمیل نمایند.
اساس تئوری انتخاب
بر اساس تئوری انتخاب، انسان باید باور داشته باشد که تنها کسی را که میتواند تحت کنترل درآورد، خود فرد است. برعکس در روابط با دیگران باید از طریق نزدیک شدن و ارائه اطلاعات درست و ایجاد یک رابطه مناسب، میتوان به اهداف مورد نظر رسید و کنترل دیگران در نهایت نتیجه مناسبی نخواهد داشت. در حقیقت فرد کنترل کننده به طور ضمنی به فرد کنترل شونده آسیبهایی وارد میکند که در نهایت این آسیب به خود وی هم وارد میگردد. تئوری انتخاب معتقد است که کنترل گری، هم به شخص کنترل گر آسیب میزند و هم به شخص تحت کنترل.
به طور خلاصه میتوان گفت که ما هر گاه در روابط خود با دیگران، دست از کنترل گری آنها برداریم، مجبورسازی دیگران را کنار بگذاریم، نسبت به آنها احساس مالکیت نداشته باشیم، و بالعکس در روابطمان با دیگران حمایتگر، مذاکره کننده، شنوا، اطلاعات دهنده، احترام گذار و گشاده رو باشیم، به تئوری انتخاب، نزدیک شده ایم. در حقیقت این افراد که این خط مشی را برای رفتارهای خود در زندگی بر میگزینند روابطی محکم تر و موفق تر را با دیگران دارا میباشند و میتوانند مذاکره کننده های خوبی هم باشند.
قطعا فردی که در یک مذاکره به ویژه مذاکره کاری با اصول فن بیان در زمینه فروش به خریدار احترام زیادی گذاشته و با گشاده رویی و سعه صدر نیازهای وی را بشنود و برای وی شنونده خوبی باشد و به صورت کاملا دلسوزانه به راهنمایی وی مشغول شود و اطلاعات مفید را در اختیار وی به صورتی کاملا حمایت گرانه قرار دهد، و اصلا سعی در تحمیل عقاید خود به طرف مقابل نکند، بهتر میتواند طرف مقابل را به خود جذب کند و وی را کامل مختار به خرید ترغیب نماید.
اصول اساسی تئوری انتخاب
گلاسر در بیان تئوری انتخاب، مواردی را هم به عنوان اصول اساسی این تئوری بیان نموده است که در این بخش به آنها میپردازیم:
– انسان باید باور کند که مالک سایرین نیست و نمیتواند رفتارهای آنان را تحت کنترل خود درآورد. هر فردی فقط میتواند رفتارهای خود را تحت کنترل درآورد. برای شناخت بهتر خصوصیات رفتاری در کنترل احساسات می توانید تست هوش هیجانی بار آن را انجام دهید.
– انسان باید بداند که فقط میتواند از دیگران اطلاعات دریافت کرده و به آنان اطلاعات ارائه نماید. تصمیم گیری و نوع برخورد با اطلاعات دریافت شده بنا به انتخاب شخص گیرنده میباشد و هیچ وقت نمیتوان وی را تحت کنترل درآورد.
– مشکل در ارتباطات میتواند سرچشمه بسیاری از مشکلات طولانی مدت افراد باشد. حتی خستگی، درد، ضعف و برخی بیماریهای مزمن سیستم ایمنی بدن نیز در اثر ضعف در ارتباطات میتوانند پدید بیایند.
– نمیتوان انکار کرد که در زندگی امروزی، مشکلات عاطفی خود به بخشی ثابت از زندگی ما تبدیل شده است.
– در اکنون باید زندگی کرد و در گذشتهها ماندن انسان را به پیش نمی برد. هر انسانی وقایع ناراحت کننده ای در گذشته زندگی خود دارد که مرور آن خاطرات دردناک کمکی به بهبود روابط کنونی ما نخواهد کرد.
– هر فردی در درون ذهن خود تصویری از دنیای بیرون دارد که دنیای کیفی نامیده میشود. برآورده کردن نیازهای هر فردی به معنای عینیت بخشیدن و واقعیت دادن به این دنیای کیفی میباشد.
– تنها چیزی که حول زندگی ما وجود دارد رفتار ماست.
– هر چه از انسان در طول دوران زندگی سر میزند را میتوان رفتار وی دانست که از چهار مولفه فکر، عمل، فیزیولوژی و احساس تشکیل شده است.
– انسانها رفتار خود را انتخاب میکنند. در حقیقت رفتارها بخشی انتخابی از زندگی انسان هستند. فردی که افسرده شده در حقیقت افسردگی را برای خود به عنوان یک رفتار انتخاب کرده است و هی چیز جبری برای او اتفاق نیفتاده و وی کاملا با اختیار خود حالت افسردگی را برای خود برگزیده است. در مقاله روش های تقویت عزت نفس روش های جلوگیری از به وجود آمدن استرس را کامل بحث کردهایم.
– انسان بر روی دو مولفه رفتار خود یعنی فکر و عمل به صورت مستقیم کنترل دارد و بر روی دو مولفه دیگر یعنی فیزیولوژی و احساس، به صورت غیر مستقیم کنترل دارد. در واقع وقتی فرد بر روی فکر و عمل خود کنترل دارد روی شیوه رفتار خود کنترل پیدا میکند و شیوه عمل و فکر انسان موجب میشود احساسات و فیزیولوژی وی نیز به همان سمت حرکت کرده و تحت کنترل در بیاید.