در دنیای مادی امروز، ما به «شادی» حاصل از کسب عنوان ها ( موفقیت ) و به دست آوردن اشیا عادت کردهایم. شاید شما هم لذت ناشی از خرید آیفون جدید، یا خرید یک ماشین نو را تجربه کرده باشید. برخورداری از چنین چیزهایی لزوما بد نیست اما در توضیح «چرایی» اشتیاق انسان برای چنین چیزهایی، تفسیرهای اشتباه کم نیستند.
حقیقت این است که موفقیت در هیچ یک از ابعاد زندگی، مانا و پایدار نیست! بوی خوش ماشین نو پس از مدتی از بین می رود، گوشی نو دیر یا زود با یک گوشی پیشرفته تر، پرزرق و برق تر و سبک تر جایگزین می شود، فردی جوان تر، قوی تر یا باهوش تر سرانجام رکوردهای شما را می شکند!
به نقل از یکی از کارآفرینان بزرگ: ” در دورهای که مدام به دنبال جلو زدن از خودم بودم، اشتباه بزرگم این بود که درک درستی از موفقیت نداشتم. تلویزیون و رسانههای جمعی با قدرت فریاد میزدند که موفقیت یعنی ماشین نو، ارتقای شغلی، هیکل مناسب و… من هم آن را باور کرده بودم. در نتیجه چنین باوری دچار ناامیدی، رنجش و حسادت شدم زیرا همیشه احساس میکردم از دیگران عقب هستم.
هنگامی که متوجه این رفتار ناخودآگاهم شدم، به این نتیجه رسیدم که چنین رویکردی بی ثمر است و اگر به دنبال کردن این نشانههای غلط شادی و موفقیت ادامه میدادم، سرانجام در چرخه ای بی هدف ( تله زندگی استحقاق و بزرگ منشی ) یا گرفتار می شدم. اکنون صادقانه باور دارم که زندگی یعنی حرکت به جلو و تلاش برای بهتر شدن، نه درجا زدن و یکی کردن خط شروع و پایان!
موفقیت را از زاویه دیگر ببینیم
برای رسیدن به زندگی دلخواهتان باید تعریفتان را از موفقیت بر مبنای خواستههایتان (و نه آنچه رسانهها یا پدر و مادرتان به شما دیکته میکنند)، مشخص کنید. شما باید خودتان را در اولویت قرار دهید، این زندگی شماست و تعریف «شما» از موفقیت است که اهمیت دارد.
در واقع شما باید تعریف موفقیت را این گونه برای خود عوض کنید که: وقتی موفق هستید که همیشه بهترین و کامل ترین تلاشتان را انجام دهید.اگر در تمام جنبههای کاری که انجام میدهید نهایت سعی و تلاش خود را بکنید میتوانید موفق شوید و در این صورت میتوانید مطمئن باشید که موفقیت ممکن و قابل دستیابی ست.
نه اشتباه نکنید این تعریف یک شعار نیست، برای اثبات این حرفمان هم از شما می خواهیم که به اطرافتان دقت کنید، یا به انسان های بزرگی که در زندگیشان از نظرتان به موفقیت های بسیاری رسیده اند اما شاد نیستند. حتی خودمان هم بارها این تجربه را داشتهایم که دستیابی به هدف هایمان، آنقدر که انتظار داشتیم، برایمان شادی به همراه نیاوردهاند.
از لحاظ علمی هم هر لحظه که به هدفی نزدیک و نزدیکتر میشویم انرژی و هیجان ما ( هوش هیجانی ) افزایش مییابد و دوپامین (در کنار سایر نقشهای خود) ما را برانگیخته تر میکند و لحظهی رسیدن به هدف، اوج این تجربه شیمیایی است.
دقیقاً از همان لحظه، روند معکوس آغاز میشود. به تدریج شادی ما کاهش مییابد و همه چیز به حالت عادی بازمیگردد و مغز نیز، منتظر فرصت و هدف و هیجان دیگری میگردد تا دوباره لذت دوپامینی خود را تجربه کند!
یا اگر هم شادی به همراه داشتهاند، این احساس خوب، به سرعت فروکش کرده و ناپدید شده است.حتما بارها این جمله معروف را شنیده اید که: ما به سرعت به اتفاق های خوب زندگیمان عادت می کنیم.
و به همین دلیل است که می گوییم که موفقیت زمانی کسب می شود که شما همه تلاشتان را برای رسیدن به موفقیت و انجام کاری انجام داده باشید و به یاد داشته باشید که : دستاورد پایانی، تو را صرفاً برای لحظاتی خوشحال خواهد کرد و موفقیت و شادی هر چه هست، در همین لحظات است.
ممکن است بگویید: با این منطق، شاد ترین فرد کسی است که هرگز بلندپرواز نیست و هدفهای بزرگی انتخاب نکرده است.
قطعاً توصیه مدرسه آیا به شما این نیست. اما تاکید ما بر این است که: بهتر است هدفهایی را انتخاب کنیم که با چارچوب ارزشی ما (و نه چارچوب ارزشی دیگران) همسو هستند. تعقیب این هدفها، میتواند در کنار هدف برای پولدار شدن، شادی زیادی را در طول مسیر ایجاد کند و حتی اگر موفق نشویم، لحظات خوبی را تجربه کردهایم چرا که به دنبال آنچه که خود می خواستیم رفته ایم.
اما تعقیب هدفهایی که با چارچوب ارزشی ما همسو نیستند و صرفاً به دلیل چارچوبهای ارزشی دیگران (یا جامعه) انتخاب شدهاند، در طول مسیر ما را خسته و فرسوده میکنند و هر لحظه باید خودمان را قانع کنیم که این سختیها را به خاطر نتایج آن میپذیریم.
اگر به نتایج دلخواه دست پیدا کنیم، میبینیم که شاد و خوشحال نیستیم و اگر دست پیدا نکنیم، به شکل مضاعف، باختهایم و فرسوده شدهایم. یکی از مباحثی که اهمیت دارد سرمایه گذاری روی خود است.
موفقیت نقطه توقفی ندارد.
از شما می خواهیم این صحنه را تجسم کنید: به روزی فکر کنید که خانه بزرگی در شهر خود داشته باشید و یا ویلای ساحلی بزرگ در شمال یا جنوب کشور و شاید هم اقامتگاه تفریحی در بیرون کشور دارید. سپس به یک صندلی چوبی کلاسیک که در کنار استخر یا آب دریا قرار گرفته و میتوان همزمان با آفتاب گرفتن، کمی مطالعه هم کرد، تکیه داده اید. این صحنه را به یاد داشته باشید.
احتمالا شما هم کسانی را می شناسید که آنقدر ثروتمند هستند که با خود می گویید، او برای هفت نسل بعدش هم ثروت ذخیره کرده اما دست بر نمی دارد و همچنان در حال کار کردن است، و در نهایت هم این افراد ثروتمند را به حرص و طمع متهم میکنید. قضاوت شما اشتباه است و دلیل این اشتباه را به شما خواهیم گفت.
چند لحظه پیش صحنه ای را تجسم کردید، همان صحنه ای که در ویلای ساحلیتان مشغول استراحت بودید؛ باید بدانید که این صحنه رویایی را صرفاً در فیلمها می توان دید. در دنیای واقعی افراد شکست خورده و ورشکستهای که از دست طلبکاران خود در گریز هستند، بیشتر این شانس را دارند که در سکوت و تنهایی، چنین لذتی را تجربه کنند!
کسی که در مسیر رشد و موفقیت قرار گرفته، احتمالاً در کنار آن صندلی چوبی، موبایل و لپ تاپ و اینترنت لازم خواهد داشت. او نمیتواند از این وسیلهها بیش از چند ساعت فاصله بگیرد.چرا که متوقف شدن و راضی شدن به دستاوردهایی که تا کنون به دست آورده است، در میان گزینه هایش نیست. اکنون که دلیل قضاوت اشتباهتان را به شما گفتیم متوجه می شوید افرادی که هر روز بیشتر از روز قبل در حال ثروت اندوزی هستند، انسان های طمع کاری نیستند، بلکه آن ها انسان هایی موفق هستند.
تردیدها هرگز از بین نمی روند
موفقیت بیشتر و بزرگتر، نیازمند تصمیم گیریهای بزرگ تر است. تصمیم گیریهای بزرگتر یعنی انتخاب دشوارتر. یعنی کنار گذاشتن گزینههای بزرگ و ارزشمند به نفع گزینههایی که بزرگ تر و ارزشمند تر به نظر می رسند. اگر لازمه موفقیت، انتخاب بین گزینه بد و گزینه خوب بود، همه موفق بودند. اما موفقیت، هنر انتخاب از بین دو گزینه ای است که به یک اندازه بد و یا به یک اندازه خوب به نظر میرسند یا انتخاب گزینه بزرگ تر و ارزشمند تر، در شرایطی که عموم مردم، انتخاب گزینه اول را منطقی و معقول میدانند. شما هیچ انسان موفقی را پیدا نخواهید کرد که زندگی معقول و یا منطقی را در پیش گرفته باشد.
آیا واقعا همین را می خواستید؟
لحظه دست یابی به هدفها، شیرینی وصف ناپذیری دارد. اما طعم این شیرینی برای ما، بسیار زود، ساده و عادی میشود. آنجاست که یک بار دیگر از خود میپرسیم: آیا من واقعاً همین را میخواستم؟
آیا من واقعاً میخواستم در این دانشگاه، این رشته را بخوانم؟
آیا من واقعاً میخواستم به این کشور مهاجرت کنم و کسب و کار خودم را اینجا آغاز کنم؟
آیا من واقعاً یک ماشین گران قیمت میخواستم؟ یا میخواستم برای کسب یک موقعیت اجتماعی برتر تلاش کنم؟
آیا من میخواستم مدیر و مالک یک کسب و کار بزرگ باشم؟ یا فقط میخواستم اعتراضهای سرپرستم را نشنوم؟
آیا واقعاً میخواستم کار کنم؟ یا فقط میخواستم حضور اجتماعی فعال تری داشته باشم؟
آیا واقعاً شهرت میخواستم؟ یا در پی احترام بودم؟
این فهرست آیاها، هرگز به پایان نمیرسند. معمولاً در مسیر موفقیت، آنقدر گرفتار تلاش و کوشش و هدفگذاری هستیم، که فرصتی نداریم به ریشهی آرزوهای خود فکر کنیم. این است که سوالهایی از این جنس، که باید در نخستین گام آغاز سفر، مطرح شوند، هنگام رسیدن به مقصد، پیش چشم ما قرار میگیرند.
دوره مهارت های فردی مدرسه کسب و کار ایا
فردی را می شناسیم که کارآفرین بزرگی بود و صاحب چند کارخانه بزرگ و پر رونق بود. او در صنعتی که کار می کرد بسیار فرد شناخته شده ای بود اما بعد از بیست سال تجربه کاری دچار یک بحران اقتصادی بزرگ می شود، به طبع قبلا هم دچار این گرفتاری ها و بحران ها شده بود، اما این بحران، با گذشت زمان وخیم تر از قبل می شد. در همان موقع پیامکی از سوی مدرسه های آموزشی به گوشی او با این مضمون ارسال می شود که: اکنون هم برای تحصیل در رشته مدیریت دیر نیست.
او میگفت که همین پیامک، که تبلیغ یک دوره آموزشی آزاد کوتاه مدیریتی بود، تا چند ساعت باعث درگیری ذهنی او شده بود که آیا با گذشت بیست سال تجربه کاری و داشتن این همه موفقیت از نظر خودش، مسیر درستی را طی کرده است؟ از شما می پرسیم با گذشت ۲۰ سال، ۳۰ سال، ۴۰ سال، ۵۰ سال یا ۶۰ سال از عمرتان مسیر درستی را در زندگی کاری و شخصیتان طی کرده اید؟ آیا تعریفتان از موفقیت درست بوده است؟
نویسنده:سعیده خادمی
موفقیت یک جمله یا یک مقاله و یا حتی یک کتاب نیست، دانستن معنا و مفهوم آن بسته به هر شخص متفاوت است و شما زمانی می توانید این معنا و مفهوم را درک کنید که دانش و تخصص آن را داشته باشید. مدرسه کسب و کار آیا با داشتن اساتید موفق و با تجربه در آموزش این امر، آماده ارائه این تخصص به شما است. اکنون هم دیر نیست و شما می توانید با مراجعه به این لینک در کلاس های مهارت های فردی ۱ مسیر موفقیت خود را بدون هیچ تردیدی پیدا کنید.