انجام هر کاری بدون برنامهریزی و استراتژی سازمانی سخت است. اگر مربی فوتبال هستید، یا در حال پخت شام و یا حتی مدیریت یک کسب و کار کوچک در هر صورت شما به یک برنامه استراتژیک (راهبردی) نیاز دارید.
یک برنامه استراتژیک تمام جنبههای کار شما را در نظر میگیرد و شما را به آن کاری که در آن بهترین هستید، محدود میکند. در کسب و کارها، یک برنامه استراتژیک به مدیران و رهبران کمک میکند تا تعیین کنند که زمان، سرمایه اقتصادی و سرمایه انسانیشان را در کجا هزینه کنند.
اما کسب و کارهای کوچک چگونه باید برنامهریزی استراتژیک داشته باشند؟ تاکنون، صدها کتاب با موضوع برنامه استراتژیک منتشر شده است. ما اکثر آنها را خوانده و بررسی کردهایم. بسیاری از آنها فقط برای نمایش در قفسه کتابخانه مناسب هستند.
ممکن است برنامهاستراتژیک و توسعه آن فرآیندی سخت و طاقتفرسا به نظر برسد، اما اگر رویکرد مناسبی داشته باشید، کار آسانی است. در ادامه این مقاله رویکرد پنج قدمی خودمان را برای طرحریزی یک مدیریت استراتژیک شرح میدهیم:
۱- دقیقا کجا ایستادهاید؟
فهم این موضوع سختتر از آن چیزی است که به نظر میرسد. بسیاری از مردم خود را آنگونه میپندارند که میخواهند، نه آنگونه که در نظر دیگران پنداشته میشوند. این واقعیت یک طرحواره است که بسیاری از کسب و کارهای کوچک در آن گرفتار میشوند.
برای دستیابی به تصویری دقیق از اینکه کسب و کار شما کجا ایستاده است، باید معیارهای داخلی و خارجی از جمله درک بازار ( آینده فروش ) ، محیط رقابتی ، شایستگی سازمان (خود) را بسنجید. تا به تصویر درستی از جایگاه خود و طراحی استراتژی سازمانی برای بازار دست یابید.
جایگاه یابی در بازار چیست؟
موقعیت یابی مشخص می کند که محصول شما (کالا یا خدمات) در رابطه با دیگرانی که محصولات و خدمات مشابه را در بازار و همچنین ذهن مصرف کننده ارائه می دهند، قرار می گیرد. موقعیت یابی خوب یک محصول را منحصر به فرد می کند و باعث می شود مشتریان آن را به عنوان یک مزیت متمایز برای خود بدانند.
موقعیت یابی در بازار به فرآیند ایجاد تصویر یا هویت یک برند یا محصول اشاره دارد به طوری که مصرف کنندگان آن را به روشی خاص درک کنند. به عنوان مثال، یک خودروساز ممکن است طبق استراتژی سازمانی ، خود را به عنوان یک نماد وضعیت لوکس قرار دهد. در حالی که یک سازنده باتری ممکن است باتری های خود را به عنوان قابل اعتمادترین و بادوام ترین باتری ها قرار دهد.
یک رستوران زنجیره ای فست فود یا کسب و کار غذایی ممکن است خود را به عنوان ارائه دهنده غذاهای استاندارد ارزان و سریع معرفی کند. یا یک خرده فروش ممکن است خود را مکانی برای خرید مایحتاج خانگی با قیمت های پایین قرار دهد. و یک شرکت کامپیوتری مثل ماکروسافت ممکن است خود را به عنوان ارائه محصولات فناوری پیشرفته، نوآورانه و کاربر پسند معرفی کند.
۲- آنچه مهم است را شناسایی کنید
بر هدفی که میخواهید سازمانتان ، در یک مدت زمان مشخص برسد، تمرکز کنید. این امر باعث میشود تا جهتگیری و استراتژی سازمانی در بلند مدت مشخص شود، ماموریت سازمان (بازارها، مشتریان، محصولات و غیره) واضح شود، و چشمانداز (مفهومی از آنچه سازمان شما میخواهد باشد) روشنی پیش رو قرار گیرد.
با این تجزیه و تحلیل میتوان اولویتهای سازمان را مشخص کند، موضوعاتی که آنقدر برای حیات شرکت مهم هستند که به توجه کامل مدیران ارشد نیاز دارند. در واقع یک برنامه استراتژیک باید بر این مسائل متمرکز باشد.
دیدگاه سازمانی برای بهترین استفاده از دانش و هوش مستلزم بررسی قابلیتهای فکری و ساختاری یک سازمان است که در نهایت نیازمند اصلاح، توسعه و پرورش برای تشویق عملکرد، سازگاری و نوآوری است. مداخلات اصلاحی بر مراحلی که سازمانها باید برای ایجاد ارتباط نزدیکتر بین تصمیمات، عملیات و دانش نوظهور خود بردارند، تأکید دارند. این دیدگاه دو اصل مرتبط را مطرح می کند: قابلیت ها و فرآیندها. هر کدام از این اصول دارای شرایط و تعریف مختص به خود هستند.
وقتی دانش درون سازمانی است، چالش اطمینان از انتشار آن به سایر واحدهای سازمانی است. وقتی دانش برون سازمانی باشد، چالش جذب سریع و تبدیل آن به شیوهها و خدمات نوآورانه در سازمان است. برای اینکه مدیر شرکت را به طور موثر رهبری کند و به اهداف آن دست یابد، به کارگیری اصول تفکر سیستمی بسیار توصیه می شود. با این سیستم، رهبر سازمان قادر خواهد بود قوانین و همچنین تصمیماتی را اتخاذ کند که از منافع شرکت محافظت کند. برای اطلاعات بیشتر صفحه دوره بیزینس کوچینگ را مطالعه کنید.
۳- دستاورد نهایی خود در استراتژی سازمانی را مشخص کنید.
اهداف مورد نظر خود را به صورت شفاف تعریف کنید. این امر به شما کمک میکند تا سازمانتان بداند برای رسیدن به کدام اولویت تلاش کند. اگر بخواهیم یک مثال ساده برای درک کامل دستاورد نهایی بزنیم می توان به موارد زیر اشاره کرد :
- هدف اول : استراتژی حرکت
شما باید مشخص کنید که به کجا می روید. در حالی که هر از گاهی باید انعطاف پذیر باشید، مهم است که روی مرحله پایانی تمرکز کنید.
- هدف دوم : بازار هدف
محصولات یا خدمات شما که کسی می خواهد بخرد؟ در نهایت، تا زمانی که تقاضای کافی برای آنچه ارائه می دهید نداشته باشید، هرگز نمی توانید به موفقیت بلندمدت برسید.
- هدف سوم : وسعت بازار
داشتن محصول یا خدماتی که در سطح جهانی باشد. برای رسیدن به این مرحله لازم است ابتدا مشکلات و موانع پیش روی توسعه سازمانی را مورد سنجش قرار دهید.
- هدف چهارم : توانایی تبدیل افراد علاقه مند به خریداران
علاقه زیاد به چیزی که ارائه می کنید عالی است، اما آزمایش اسید واقعی این است که آیا می توانید علاقه مند را به خریدار تبدیل کنید یا خیر.
- هدف پنجم : فرآیندهای پشتیبان خوب
برخی از کسبوکارها در فروش بسیار خوب کار میکنند، اما با ارائه محصول یا خدمات مشکل دارند، زیرا توجه کافی به امور پشتیبان ندارند.
- هدف ششم : مجموعه ای از محصولات و خدمات
سازمانهای موفق میدانند که محصولات و خدمات دورهای دارند که در اوج هستند، بنابراین با داشتن محصولات و خدمات در مراحل مختلف چرخه زندگی، ریسک را گسترش میدهند. به عنوان مثال اگر در حوزه لباس و مد فعالیت دارید داشتن برنامه ای برای ارایه محصولات فصلی بسیار اهمیت دارد.
- هدف هفتم: تیم سازی
فقدان تعامل به سازمان ها از نظر بهره وری، فروش، رضایت مشتری و سود صدمه می زند. لازم است تا سازمان ها با برنامه ریزی هدفمند روی روش های تیم سازی تمرکز داشته باشند تا امکان پویایی داخل سازمان را بهبود دهند.
- هدف هشتم : افرادی که می توانند کار را به خوبی انجام دهند
سازمانهای موفق دارای افراد و نیروهایی هستند که بهطور مناسبی مهارت و توسعه یافتهاند تا کار را با بالاترین استاندارد انجام دهند. آموزش مهارت های حل مسئله، داشتن مهارت فنی و مبانی در حوزه شغلی و ایجاد حس مسئولیت پذیری مهمترین برنامه سازمانی محسوب می شود.
- هدف نهم : تمایل به نوآوری
مردم تشنه چیزهای جدید یا چیزهایی هستند که آنچه را که قبلاً ارائه می شود بهبود می بخشد و سازمان های خوب از طریق نوآوری به این تقاضا پاسخ می دهند. بخصوص اینکه در بازار هدفی که پر از رقبای سر سخت است داشتن ایده و نوآوری از کلید های موفقعیت سازمانی محسوب می شود.
- هدف دهم : از ریسک نترسید
هیچ سازمانی نمی تواند از یک نقطه خاص فراتر مگر اینکه ریسک کند. برای رسیدن به مراحلی لازم است ریسک کنید. هر ریسک عواقبی دارد و رسیدن به موفقیت بدون ریسک مقدور نیست.
۴- افراد پاسخگو و مسئول را مشخص کنید
با مشخص کردن افراد مسئولیت پذیر میتوانید به جایگاه مورد نظر خود دست یابید. در یک برنامه استراتژیک، استراتژیها، برنامههای عملیاتی و بودجه اجزایی از فرآیند توسعه یک سازمان هستند که به طور مداوم با نحوه تخصیص زمان، منابع انسانی و هزینهها برای دستیابی به اهداف در ارتباطاند. این مسئولین میتوانند شما را در جریان این امور قرار دهند.
۵- بازنگری، بازنگری، بازنگری
روند بازنگری هرگز تمام نمیشود. جهت اطمینان از اینکه همه چیز طبق برنامه استراتژِیک شما پیش میرود، باید یکسری بررسیهای منظم و برنامهریزی شده از فرآیند داشته باشید. تا به کمک آن بتوانید اصلاحات مورد نیاز را به موقع انجام دهید. پیشنهاد ما این است که فرآیند مورد نظرتان را به چهار قسمت تقسیم کنید و در پایان هر قسمت بررسی و بازنگریهای مورد نیاز را انجام دهید.
برای انجام فرآیند پنجم نیاز به چابکی در بازنگری دارید چون اولین عنصر اساسی یک استراتژی رشد پایدار، چابکی است. هنگامی که اغلب در مورد چابکی صحبت می کنیم، به توانایی انطباق با تغییرات مداوم در حال تغییر بازار و تأثیر آن بر محصول، پورتفولیو، کل بازار آدرس پذیر و سهم بازار پیش بینی شده خود فکر می کنیم.
اما چابکی فقط ناشی از تغییر در بازار یا پویایی بازار ما نیست. همچنین می تواند ناشی از تغییر در ساختار سازمانی، در استراتژی ما، استراتژی استعداد ما، استراتژی عملیاتی ما یا هر عنصری از یک تجارت به بازار باشد.
استراتژی سازمانی شگفتانگیز است. میتواند به شما کمک کند تا کسب و کار کوچکتان را به مرحلهای برسانید که هرگز فکرش را نمیکردید. اگر تا الان یک برنامه استراتژیک نداشتهاید، همین حالا برای طراحی آن وقت بگذارید تا کسب و کارتان را در مسیر درستی قرار داده و بر آینده تمرکز کنید.
منبع: forbes – goalsandachievements